معنی شل و ول
لغت نامه دهخدا
شل و ول. [ش ُ ل ُ وِ] (ص مرکب، از اتباع) پریشان و آشفته و درهم و بی نظم: عمامه ٔ شل و ول، شوریده گوریده. (یادداشت مؤلف). چیزی که اجزای آن کاملاً بایکدیگر ارتباط محکم نداشته باشد. لباسی که برای تن کسی گشاد باشد و بر تن او آویزان شود و نظایر و اشباه آن. (فرهنگ لغات عامیانه). || بی حال. آنکه مواظب درست نگاه داشتن جامه های خود بر تن نیست. (یادداشت مؤلف). سست. وارفته. (فرهنگ فارسی معین).
ول
ول. [وِ] (ص) رها. سرخود. آزاد. غیرمقید. مطلق العنان.
- ول دادن، رها کردن. سر دادن.
- ول شدن، رها شدن.
- ول کردن، رها ساختن. سر دادن. مرخص کردن.
|| در تداول، سرخود. مطلق العنان. بیکار. عاطل و باطل، و در ترکیب های زیر به کار رود در همین معنی: ولنگار، ولگرد، ولخرج، ولگو. (یادداشت مرحوم دهخدا). کسی که تربیتی ندیده و در گفتار و رفتارش مراعات رسوم و آداب نکند. بی تربیت. || بیهوده. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- حرف ول، سخن بیهوده و مزخرف.
- شل و ول، چیزی سست و غیرمحکم.
- || شخص بی حال و عاری از چابکی و چالاکی.
- ول بار آمدن، سرخود بار آمدن.
- ول گفتن، سخنان بی بندوبست و بی ترتیب و بیهوده گفتن.
- ول معطل بودن، در تداول، بیهوده انتظار کسی یا چیزی را کشیدن.
- ول و ویلان، رها و آزادو افسارسرخود و بی تکلیف و سرگشته و بی جا و مکان. (لغات عامیانه ٔ جمال زاده).
|| (اِ) در تداول لهجه های جنوبی ایران به معنی شتر است.
فارسی به انگلیسی
Doughy, Flabby, Floppy, Halting, Insubstantial, Lax, Limp, Ramshackle, Remiss, Rickety, Rocky, Saggy, Sleazy, Unstructured, Watery
فرهنگ عوامانه
چیز شل و ازهم دررفته را گویند و درحق اشخاص بی نظم و ترتیب هم استعمال می کنند.
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
پریشان و آشفته و درهم و بی نظم
ول
انگلیسی چاه (صفت) کسی که تربیتی ندیده در گفتار و رفتارش مراعات رسوم وآداب نکند بی تربیت. یا حرف ول. سخن بیهوده و مزخرف. یا شل و ول. (صفت) چیزسست و غیر محکم، شخص بی حال و عاری از چابکی و چالاکی. یا ول معطل بودن. بیهوده انتظار کسی یا چیزی را کشیدن. یا ول ول و ویلان. رها و آزاد و افسار سر خود و بی تکلیف و سر گشته وی جا و مکان.
فرهنگ معین
سست و وارفته، آشفته، پریشان. [خوانش: (شُ لُ وِ) (ص مر.) (عا.)]
فارسی به عربی
ضعیف، مترهل
معادل ابجد
372